12 mars, à 03:18
12 mars, à 05:39
خانم .... ارجمند،
زنانی هستند که من با آنها شوخی دارم. با آنها به اصطلاح جوانان ایرانی، لاو ترکانی و شرنگکیس پرانی میکنم. این ظاهر قضیه است. من در صفحه ام، در ستایش بی ناموسی، نادانی، بی غیرتی،و دقیقا همان چیزهایی که حافظان ظاهر نمیپسندند، شعر و حرف مینویسم. من همان زنانی که با هم بی پرواتر حرف میزنیم را، چون خانواده ی خودم دوست دارم، و به آنها از ته دل احترام میگذارم. شریک درد و غمهایشان هستم. با من درد دل میکنند.هرگز زنی در فضای من، از من آزرده نشده. احساس ناامنی نکرده. .من به زنی نامه ننوشته ام، مگر اینکه اول او به من نوشته باشد. نمونهاش همین نامه ی بی مهر شما، و جواب ناگزیر من.آنها مرا چون عضوی از خانواده ی خود دوست دارند.به من اعتماد دارند.آنها که مرا میشناسند، اینجا در مونترل، و کلا در کانادا، میدانند که من به رغم ظاهر سخن ام، آدمی بسیار خود دار هستم. با زنان رفتارم دوستانه و برابر است.اگر کسی صد پند عبید ذاکانی را بخواند، و از سابقه این گونه شوخیها و ظاهر گریزی ها، در شعر و ادبیات کلاسیک ما خبر نداشته باشد، همین تصور شما در باره ی من را، در باره ی او نیز خواهد داشت. صد بار هم بدتر.من آدم بی پردهای هستم. هر چه مینویسم با عکس و امضاست. به نام و امضای خودم احترام میگذارم. این تنها چیزی است که در زندگی برای من مانده.من هیچ نیازی برای لاس زدن و جلب توجه زنان ناشناس ندارم. آیا با شما که ناشناس هستید، لاس زده ام؟ من اگر هژده زندگی دیگر هم تنها باشم، حاضرم از تنهایی بمیرم، ولی با دختران مادر ترزا لاس نزنم.لاس هم بزنم با یک دلربایی میزنم که خودش پیشقدم شده باشد. خانم شما هیچ تصوری از کلاس یک پرزیدنت وحشی ندارید. من بیل کلینتون نیستم که با هر مونیکایی سیگار برگ خزان بکشم. کمی منصف باشید. شما از گرد راه نرسیده، علیه من کیفرخواست صادر میکنید. این خواب مرا آشفته نمیکند، ولی از کمبود انصاف در شما میرنجاند. اگر همین نامه را شما به عنوان افشاگری علیه من در فیسبوک، منتشر کنید، خواهید دید که بیشتر این زنانی که از نظر شما ناشناس هستند و من در پی لاس زدن با آنها، به شما اعتراض خواهند کرد. این امر به معروف و نهی از منکر تحمیلی شما را من نمیخرم. توهین به من و دوستان من است.آنچه من جمهوری وحشی شرنگستان مینامم، ویژگی اصلیاش دوستی با زنان و پرستاری از زنانگی زمین است. اگر دقت کنید میبینید که من، به جای تمدن از واژه ی وحشی استفاده میکنم. اینهم میتواند دلیلی دیگر بر ظاهر گریزی من باشد. من در بلاگام بی هیچ شرمی، ادبیات اروتیک مینویسم.بخش ژنده خانه اساساً در باره ی استمناست.در زبان هیچ چیزی بد و ممنوع نیست، طرز تلقی ماست که خوب و بد را بر زبان تحمیل میکند. اگر اروتیسم را از ادبیات جدی جهان حذف کنند، جای بزرگی خالی خواهد ماند.شما که مرا از طریق آن نوشته در رادیو زمانه شناختید، پیش از اد کردن، از خودتان نپرسیدید که چرا باید با کسی دوست بشوید که بی پروا از بی ناموسی حرف میزند و اخلاق رایج را به پشیزی هم نمیگیرد؟ آیا آنجا برایتان کافی نبود؟ چرا باید شما که ملاحظات اخلاقی دارید، کسی را اد کنید که دغدغههایش از بیخ و بن چیزی دیگر است،گسیختن پرده ی ریا و دروغ و عابد نمایی.کی شما را به این نگین فسق و فجور و لاس و بی ناموسی منظومه ی شمسی دعوت کرد خانم عزیز؟
نظر شما هر چه باشد محترم، ولی سطر آخر نوشته ی شما توهین محض است، و من آن را پس میفرستم تا روزی آن را به مستحقاش بدهید. در همین دو سه روزه چند نفر با اسم مستعار، در بلاگ من به من فحش و فضیحت داده اند.مجبور میشوم دشنامیها را به هرزنامه بفرستم. چرا اینهمه بی آزرمی با کسی که شفاف است و بد کسی را نمیخواهد؟ فکر میکنم مشکل در لاس وگاس نیست. برخی از کالیبر استاندارد گریز سخن من خوششان نمیآید. خوب نیاید. نخوانند.بروند مسعود بهنود و سید ابراهیم نبوی بخوانند.من نه مسلمانام نه گارسون چلواخلاق شمشیری.
مگر فیسبوک مسجد و کلیساست که من جانماز آب بکشم؟ شما مختارید که مرا از حلقه ی دوستان خود پاک کنید. من هیچ دلخور نمیشوم. اما به من حرف نچسب نزنید.اینجا را مجاز نیستید، مگر اینکه سخنتان مستند به رفتاری ناهنجار از سوی من با دیگران باشد
خانم ارجمند، من میدانم که چکار میکنم.شما هم بدانید که چکار نکنید. من برای شما و طیف خاصی از اهل اخلاق و عصمت و طهارت نمینویسم. من مینویسم، و هر چه دلام خواست مینویسم. نوشتن برای من نابترین راه تجربه ی آزدی و بی آزاری است:
مباش در پیآزار و هر چه خواهی کن.
شما مرا آزردید.حتا در این آزردن هم به من کمک کردید، که من نگاهی تازه به ته و توی اخلاق رایج بیاندازم، و نشان بدهم که تهاش جز تظاهر و تلخ کردن زندگی به کام دیگران، چیزی نیست.
بسیار امکان دارد که من نامه ی شما را با حذف نام شما، همراه با پاسخ خودم منتشر کنم تا خانمهای ناشناس برای پرهیز از آلودگی به ویروس لاس پرزیدنشیال، فاصله ی لازم را چون خود شما مراعات فرمایند.
با احترام.
پرزیدنت حسین شرنگ.
12 mars, à 05:39
خانم .... ارجمند،
زنانی هستند که من با آنها شوخی دارم. با آنها به اصطلاح جوانان ایرانی، لاو ترکانی و شرنگکیس پرانی میکنم. این ظاهر قضیه است. من در صفحه ام، در ستایش بی ناموسی، نادانی، بی غیرتی،و دقیقا همان چیزهایی که حافظان ظاهر نمیپسندند، شعر و حرف مینویسم. من همان زنانی که با هم بی پرواتر حرف میزنیم را، چون خانواده ی خودم دوست دارم، و به آنها از ته دل احترام میگذارم. شریک درد و غمهایشان هستم. با من درد دل میکنند.هرگز زنی در فضای من، از من آزرده نشده. احساس ناامنی نکرده. .من به زنی نامه ننوشته ام، مگر اینکه اول او به من نوشته باشد. نمونهاش همین نامه ی بی مهر شما، و جواب ناگزیر من.آنها مرا چون عضوی از خانواده ی خود دوست دارند.به من اعتماد دارند.آنها که مرا میشناسند، اینجا در مونترل، و کلا در کانادا، میدانند که من به رغم ظاهر سخن ام، آدمی بسیار خود دار هستم. با زنان رفتارم دوستانه و برابر است.اگر کسی صد پند عبید ذاکانی را بخواند، و از سابقه این گونه شوخیها و ظاهر گریزی ها، در شعر و ادبیات کلاسیک ما خبر نداشته باشد، همین تصور شما در باره ی من را، در باره ی او نیز خواهد داشت. صد بار هم بدتر.من آدم بی پردهای هستم. هر چه مینویسم با عکس و امضاست. به نام و امضای خودم احترام میگذارم. این تنها چیزی است که در زندگی برای من مانده.من هیچ نیازی برای لاس زدن و جلب توجه زنان ناشناس ندارم. آیا با شما که ناشناس هستید، لاس زده ام؟ من اگر هژده زندگی دیگر هم تنها باشم، حاضرم از تنهایی بمیرم، ولی با دختران مادر ترزا لاس نزنم.لاس هم بزنم با یک دلربایی میزنم که خودش پیشقدم شده باشد. خانم شما هیچ تصوری از کلاس یک پرزیدنت وحشی ندارید. من بیل کلینتون نیستم که با هر مونیکایی سیگار برگ خزان بکشم. کمی منصف باشید. شما از گرد راه نرسیده، علیه من کیفرخواست صادر میکنید. این خواب مرا آشفته نمیکند، ولی از کمبود انصاف در شما میرنجاند. اگر همین نامه را شما به عنوان افشاگری علیه من در فیسبوک، منتشر کنید، خواهید دید که بیشتر این زنانی که از نظر شما ناشناس هستند و من در پی لاس زدن با آنها، به شما اعتراض خواهند کرد. این امر به معروف و نهی از منکر تحمیلی شما را من نمیخرم. توهین به من و دوستان من است.آنچه من جمهوری وحشی شرنگستان مینامم، ویژگی اصلیاش دوستی با زنان و پرستاری از زنانگی زمین است. اگر دقت کنید میبینید که من، به جای تمدن از واژه ی وحشی استفاده میکنم. اینهم میتواند دلیلی دیگر بر ظاهر گریزی من باشد. من در بلاگام بی هیچ شرمی، ادبیات اروتیک مینویسم.بخش ژنده خانه اساساً در باره ی استمناست.در زبان هیچ چیزی بد و ممنوع نیست، طرز تلقی ماست که خوب و بد را بر زبان تحمیل میکند. اگر اروتیسم را از ادبیات جدی جهان حذف کنند، جای بزرگی خالی خواهد ماند.شما که مرا از طریق آن نوشته در رادیو زمانه شناختید، پیش از اد کردن، از خودتان نپرسیدید که چرا باید با کسی دوست بشوید که بی پروا از بی ناموسی حرف میزند و اخلاق رایج را به پشیزی هم نمیگیرد؟ آیا آنجا برایتان کافی نبود؟ چرا باید شما که ملاحظات اخلاقی دارید، کسی را اد کنید که دغدغههایش از بیخ و بن چیزی دیگر است،گسیختن پرده ی ریا و دروغ و عابد نمایی.کی شما را به این نگین فسق و فجور و لاس و بی ناموسی منظومه ی شمسی دعوت کرد خانم عزیز؟
نظر شما هر چه باشد محترم، ولی سطر آخر نوشته ی شما توهین محض است، و من آن را پس میفرستم تا روزی آن را به مستحقاش بدهید. در همین دو سه روزه چند نفر با اسم مستعار، در بلاگ من به من فحش و فضیحت داده اند.مجبور میشوم دشنامیها را به هرزنامه بفرستم. چرا اینهمه بی آزرمی با کسی که شفاف است و بد کسی را نمیخواهد؟ فکر میکنم مشکل در لاس وگاس نیست. برخی از کالیبر استاندارد گریز سخن من خوششان نمیآید. خوب نیاید. نخوانند.بروند مسعود بهنود و سید ابراهیم نبوی بخوانند.من نه مسلمانام نه گارسون چلواخلاق شمشیری.
مگر فیسبوک مسجد و کلیساست که من جانماز آب بکشم؟ شما مختارید که مرا از حلقه ی دوستان خود پاک کنید. من هیچ دلخور نمیشوم. اما به من حرف نچسب نزنید.اینجا را مجاز نیستید، مگر اینکه سخنتان مستند به رفتاری ناهنجار از سوی من با دیگران باشد
خانم ارجمند، من میدانم که چکار میکنم.شما هم بدانید که چکار نکنید. من برای شما و طیف خاصی از اهل اخلاق و عصمت و طهارت نمینویسم. من مینویسم، و هر چه دلام خواست مینویسم. نوشتن برای من نابترین راه تجربه ی آزدی و بی آزاری است:
مباش در پیآزار و هر چه خواهی کن.
شما مرا آزردید.حتا در این آزردن هم به من کمک کردید، که من نگاهی تازه به ته و توی اخلاق رایج بیاندازم، و نشان بدهم که تهاش جز تظاهر و تلخ کردن زندگی به کام دیگران، چیزی نیست.
بسیار امکان دارد که من نامه ی شما را با حذف نام شما، همراه با پاسخ خودم منتشر کنم تا خانمهای ناشناس برای پرهیز از آلودگی به ویروس لاس پرزیدنشیال، فاصله ی لازم را چون خود شما مراعات فرمایند.
با احترام.
پرزیدنت حسین شرنگ.
من به عنوان دوست تو حسین جان همیشه با لذت کارهایت را می خوانم و مخصوصا در فیس بوک که لحظه هایم را شاد می کند . هر چه می گردم لاس زدنی در گفتار تو با خانم های محترم پیدا نمی کنم . شاید هم دچار کوررنگی برای خواندن مطلب های رنگی ات پیدا کرده ام . در هر صورت دوستت دارم چه لاس خفن بزنی و چه نزنی . تو ریاست محترم جمهور مایی آقای محترم
پاسخحذفساقی به نور باده برافروز جام ما
پاسخحذفمطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
مباش در پی آذر و هر چه خواهی کن.
پاسخحذفدوستت دارم پرزیدنت
انسان ناشناس برای ناشناس( کیوان ریاحین )
حسین نازنین بسیار متاسفم که شما آزرده شدید. راستش من هر وقت که غمگینم به سراغ صفحه و سایت شما می آیم تا کمی از آن دنیای دروغ و ریا فاصله بگیرم. اولا لاس زدن یک عمل دو طرفه است. این که این خانم خود را نماینده احساس می کند و تهمت می زند، خواندن نامه اش بسیار ناخوشایند بود. من کار شما را دنبال می کنم، آدم شفافی هستید و فضائی که ایجاد می کنید، برایم که زن مشگل پسندی هستم، امن است. و از بسیاری از نوشته های شما خوشم می آید. به هر حال این را نوشتم که بدانید که می دانید، آدم باحالی هستید و من از شما می آموزم. دمتان گرم
پاسخحذفنمی دانم چطورمی شودکسی شماراازطریق نوشته ی خودتان بشناسدوآن شناخت هزارامید دردلش بتاباندکه همه رابردارد وبیاورددرفیس بوک وهم آنجا بازشمارابخواندوهیچ اثری..حتی ذره ای برای ارفاق!!!.. ازتامل وتفکردرآن نیابدوآخرسر فقط تاسف بماندوحکم بی اخلاقی ...درعجبم که آن چه خواندنی ست وچه امیدپروردنی..که به اینچنین شناختی می انجامد؟؟؟؟ازوقتی که کاملاتصادفی درگوگل سرچ های شبانه شعرهاتان رادیدم وآن کم ونایاب که ازشماودرباره ی شماهست در اینترنت شیفته ام کرد..دوست فیس بوکی تان بوده ام..وهرکز درعمق صمیمیت بی واسطه تان جزنوازش احترام آمیز زنانگی ام تجربه نکرده ام..تجربه ای کمیاب ویگانه که وامی داردم برثبت فوبیای غمگین سالیانم چیره شوم وازسراعتراض به این همه کج فهمی شریک آزردگی تان شوم..دوست داشتنی ترین پرزیدنت دنیا!در نوشته هاتان هوای تازه هست ونورآفتاب..وخیلی ازما مثل زندانی که از سلول تاریکش بیرون زده باشداز هوای پاک به سرفه می افتیم وچشم هامان تاب نوررانمی آورد..آزرده نباشید..زمان می طلبد..مچ دست چپتان را ..آنجاکه یک بریدگی سفیدرنگ هست می بوسم
پاسخحذفای مهرزاد نازنین ام، نمیتوانی تصور کنی که چقدر این حرفهای پر مهر و معرفت تو امروز که بیدار شدم، و به بلاگام سر زدم، دل مرا شست و به آن نیرو داد. نوشتن، بی دوست-خوانندگان با صفایی چون تو، میتواند آدمی را تنها و آسیب پذیر کند. آن کسانی که که آنطور بر من میتازند، هدفشان دلسرد کردن، ترساندن و محدود کردن من است. فکر میکنند که با زدن آن نیش ها، در من تردید و دو دلی به وجود میآورند. اعتماد به نفسام را از بین میبرند، و مرا سر به راه میکنند. من از مدتها پیش دانستم که نوشتن، یعنی تنهایی، فردیت، ملال کنج اتاق،ریسک پیوسته ی آزمون و خطا، ولی من با دل دادن به کارم، از آن یک اتفاق شادی آفرین ساختم.این شادی کوچک با خوانندههای بی تعصب ، بزرگ و شکوفا میشود. تعداد مهم نیست. مهم این است که این سخن، دوستان خودش را دارد. میتواند سر پا بایستد و از هیچکس نترسد. دست مهربان ات را برای اینهمه لطف میبوسم!
پاسخحذففدای گلرخ مهربان، این حرف از جانب دوست والایی چون تو بسیار برایم ارجمند است.
پاسخحذفهادی، کیوان و رضای نازنین، دمتان گرم! از لطف هر سه تان سپاسگزارم دوستان ام!
پاسخحذفهرچند گاهی درک لغات برایم سخت است ولی تعارض نوشتنت را دوست دارم، از این پیامها دلگیر نشوید کم نیستند دهان دوزان و قفل بر تفکر زنان در این جهان مخصوصا در بین ایرانیان که سالهاست به دهان دوزی و حصار کشیدن دور افکار عادت کرده اند، سخت نیست نوشتن آنچه که همه میپسندند، سخت آن است بنویسی که خود پسند کنی نه برای رزق و روزی بل برای دلت و برای آنانکه دوستش دارند
پاسخحذفدمات گرم داوود جان! سپاس ازلطفات!یاد گرفتهام که دیگر کمتر دلخور شوم.
پاسخحذف