۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

یک ژنده


اگر کسی‌ همه را نفی کند، خود را هم به طریق اولی‌ نفی کرده است.من با تهی کردن خود، برای انباشتن آن با دیگری، (آن دیگری می‌‌تواند مهم‌ترین اندیشمند همه ی دوران‌ها باشد) ناسازگارم. وگرنه ما همه کمابیش از یکدیگر تاثیر می‌‌پذیریم. اصل، خود بنیادی در اندیشه است. اگر آنچه می‌‌خوانیم ما را به اندیشیدن بر نیانگیزد، تکرار همان قال فقال مزمن اجدادی است. فرق چندانی میان کسی‌ که پیوسته از جعفر صادق نقل می‌‌کند، با کسی‌ که از یک اندیشمند مدرن، نیست. چیرگی نقل بر عقل، ذهن و دهان‌های استاندارد به وجود می‌‌آورد. اگر کسی‌ گنده تر از این دهان استانداردی حرف زد، ممکن است او را نبخشند. به او متلک بگویند یا از او زهر چشم بگیرند. بگویند. بگیرند. کیست که پروا کند! آنکه در اندیشه و گفتار شفاف است به دیگری امکان دیدن نارسایی‌هایش را هم می‌‌دهد. هنوز درک نمی‌‌کنم چرا کسی‌ پشت نام مستعار، متلک می‌‌گوید و می‌‌ترساند. او از چه می‌‌ترسد؟ چرا ماسک می‌‌زند؟ گفتن چهار کلمه حرف که اینهمه زورو بازی ندارد!

۴ نظر:

  1. کسی که در پشت اسم مستعار متلک می‌گوید، در وحشتی هولناک دارد دست‌وپا می‌زند. او قبل از هر چیز و هر کس، از خود بیزار و شرمسار است. او چنان از خود شرمسار است که تماماً‌ مخفی در تاریکی، از نقطه‌ی دید هر کس -حتا خود- می‌گریزد.
    گرچه او در تاریکی مخفی شده، من اما صدای به‌هم‌خوردن دندان‌هایش را می‌شنوم...

    پاسخحذف
  2. محمد جان، حرف دل‌ مرا زدی! شفافیت تا کنون کسی‌ را نکشته! آنکه پنهان می‌‌شود، مسئولیت و فردیت خودش را معطل می‌‌گذارد. از لطف سخن ات سپاسگزارم!

    پاسخحذف
  3. ممنون برای این نوشته ی عالی..ماها به این شفاف کردنها و تحلیل کردنها همواره نیاز داریم تا وقتیکه نسل جدیدی بیاید که دیگر رد پایی از حب و بغض , نادانی و خودشیفتگی موروثی را در خود بمب نکرده باشد...حداقل به احساسات و تفکر خود پیرامون برخورد و قضاوتش در اصطکاک با دنیا و تفکر پیرامون ، نگرشی خودآگاهانه و منتقدانه داشته باشد. فرهنگ و تفکر گندیده ی شاگرد و استادی، ملایی و هم پدرسالاری پس پشت این رفتارنشسته این حقیقتی که در نوشته ی بالا ست این راهم روشن میکند که ما در فرهنگ و تفکرمان به گوناگونی آدمها اعتقاد نداریم ..هضمش برایمان آسان نیست هر چقدر افرادی با گلوی پاره شده جارش بزنند. 

    پاسخحذف
  4. مهشید خانم جان، از شما دو بار سپاسگزارم، اول برای درک مشترکمان از ضرورت گوناگونی ایده‌ها و اندیشه ها، که نتیجه ی وجود فردیت و استقلال است، و دوم برای همزمانی نظر مهرآمیز شما با نظر یک "ناشناس" که سرشار از دشنام و تهدید و کینه بود. جوری که نتوانستم، برای احترام به خودم و دوستان‌ام به آن اجازه ی درج بدهم.من موافق‌ام که هر نظری درج شود، به شرط اینکه کینتوزانه و دشنام آلود نباشد.شگفت انگیز است که گروهی، از سخن آشکار و امضا دار کسی‌ اینهمه کینه به دل‌ بگیرند و دهان به ناسزا گویی بیالایند. کسی‌ که سخن دیگری را بر نمی‌‌تابد، چگونه می‌‌تواند حضور او را تحمل کند! ترور، با حذف آزادی بیان آغاز می‌‌شود.اول، سخن را خفه می‌‌کنند، بعد خود گوینده را. به همین دلیل هم خود را پنهان می‌‌کنند، چون می‌‌دانند که کارشان بز‌دلانه و ناشی‌ از زورگویی است.سپاس سه باره از شما دوست نازنین که مهر و معرفتتان، زهر آن ناسزا‌ها را زدود!

    پاسخحذف

دیو شدم د

    دیو شدم دیو که دیوانه نگردم رودِ دد و دیو‌چه را خانه نگردم خیره شدم خیره که آیینه ببیند چهرهِ بیگانه و باگانه نگردم محو شدم محوِ تو و بو...